شهريار
مي گفتند از بندر ماهشهر تا ابادان فقط 3 ساعت راه است اما شما كي برسيد معلوم نيست.در لنج براي راحتي ما اقايان در بالاي لنج ماندند و ما خانم ها را به انباري پاييني لنج هدايت كردند.هواي بالا شرجي بود و پايين بدتر بوي نم و ماهي، هواي مرطوب خسته امان كرد بود و خسته كننده تر اين بود كه فقط شب ها بايد حركت مي كرديم ان هم ارام تا صداي موتور لنج دشمن را خبر نكند با اين شرايط 2 روز در راه بوديم.
وقتي رسيديم بندر ابادان براي خارج شدن از لنج روي اب كم عمق چوب گذاشتند.اول اقايان پياده شدند نوبت ما كه شد اول خانم درود رفت اولين قدم را كه گذاشت من صداي خمپاره را تشخيص دادم چون خانم درود دوره ديده بود خودشم تشخيص داده بود.نگران بودم.مي ترسيدم بچه ها جيغ بكشند و همين اول راه ما را برگردانند.ولي مرضيه ي 18 ساله مانند يك شير زن بدون ذره اي ترس محكم و با اقتدار از چوب عبور كرد و خمپاره در فاصله ي 5 متري ما فرود امد كه شكر خدا عمل نكرد.